خبر یار، یادداشت مهمان - حامد تقدیری: پای مسجد و بچههایش ایستاده بود، آقا مصطفی صدر زاده را میگویم، از ورزش گرفته تا مراسمات و مناسبتها، همهاش بهانهای برای تربیت نسل آینده انقلاب اسلامی بود. مسجد وقتی حواسش به مسجدی ساختن هم باشد، اینقدر با برکت میشود که شهید پشت شهید، مدال افتخار میآویزند.
وارد بعلبک که شدم، دلم گرفت. همه جا عطر مجاهدتهای شهید سید حسن نصرالله حس میشد. تا اینکه به مدرسه علمیهای رسیدیم. همان مدرسه علمیهای که سید عباس موسوی به این فکر نکرده بود که فقط مدیریت مدرسه علمیهای را به عهده دارد، بلکه میدانست باید فرماندهان اسلام ناب محمدی را تربیت کند. به این فکر نمیکرد که بعلبک اصلاً روی نقشه دیده نمیشود و مگر یک مدرسه علمیه چقدر میتواند اثر داشته باشد، به این فکر میکرد که هر چه میتواند برای رشد طلبهها بیشتر وقت بگذارد. او آن موقع نمیدانست حزب الله و شهید سید عباس موسویها و شهید نصراللهها که افتخار جهان اسلام در مقابله با دشمن هستند از همین مدرسه علمیه ساده بعلبک به میدان خواهند آمد. اما به راه تربیت آدمها و رسیدن به قلهها ایمان داشت.
نمی دانم چقدر حواستان به اخبار سالهای گذشته بود. وقتی در سال ۱۳۹۹ در اخبار آمد که شهید سید حسن نصرالله خانه خود را به کشافه امام مهدی هدیه کرد و این یعنی مهمترین عملیات حزب الله، تربیت نوجوانان و جوانان با بصیرت، فهمیده، مجاهد و مهذب است. شاید شهید سید حسن نصرالله بارها با خودش این جمله امام خمینی ره که بارها از زبان رهبر معظم انقلاب اسلامی هم بیان شده، را تکرار کرده است که: «فتح الفتوح ما تربیت این جوانان و نوجوانان انقلابی است»
دلم میخواست لبنان بودم و گوشهی ورزشگاه مینشستم و به رژهی بیش از هفتاد هزار نفری نوجوانان و جوانان کشافه المهدی نگاه میکردم. بعد در دلم با عکس شهید نصرالله نجوا میکردم که کجایی فرمانده میدانها، که ببینی چقدر نصراللهها برای دفاع از راه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف روییدهاند. کجایی که ببینی میتوانستی فقط کتابخانه و تنهایی و خلوت خودت را برگزینی اما خواستی جهاد و میدان راهت باشد و چقدر خوب گام به گام یک نسل را تربیت کردی. من اگر ورزشگاه بودم به آسمان بیشتر نگاه میکردم چون میدانستم شهید نصرالله دارد ورزشگاه را میبیند و کیف و ذوق نفر به نفر بچههای کشافه را میکند.
راستش من به میدان و تربیت در میدان باور و اعتقاد دارم. هر صبح، هر شب صدای گله و حسرتم به درگاه الهی بلند است که مولای من، آخر این چه مسیری است که ما را عاشق و آواره آن کردی اما دستمان و امکانات و ظرفیت مان خالی است. چه کنیم وقتی ظرفیت و این همه دلهای پاک را میبینیم و اما دستمان برای یک میدان بیشتر، رساندن یک حرف بیشتر خالی است. من هر کتاب خوب که میخوانم، هر حرف و جملهای که از رهبرم میشنوم، هر سفری که میروم، هر تجربهای که پیدا میکنم، انگار دلم میخواهد همهاش را برای دختران و پسران انقلاب اسلامی رقم بزنم. دلم میخواهد یک هواپیما داشتم و همه شأن را کشور به کشور میچرخاندم تا ببینند چقدر باید کار کنند تا گفتمان انقلاب اسلامی را جهانی کنند. ببینند باید از هر مدرسه صدرا و از هر دختران حاج قاسمها صدها شهید نصراللهها در بیاید تا راه امام عصر را جهانی کنیم.
راستش را بخواهید من در این جلسات شناخت نوجوانی که میروم بیشتر حرص می خورم. همینهایی که از نسل z حرف میزنند و بعضی احساس نگرانی و از دست رفتن میکنند. من انگار این تحلیلهای جامعه شناختی و روانشناسانه توی کتم نمیرود. من با اینها زندگی کردهام، همه شأن را باکری و همت و زین الدین و زینب کمایی میبینم. من با همه وجودم به توان و استعداد اینها باور دارم. انشاالله سربازان امام عصر روحی و ارواحنافداه از همین نسل اند.