خبر یار ، گروه استانها- کوروش دیباج*: چند سالیست که در تقویم رسمی شهر، هفتهای را با طبل و دهل نام نهادهاند «هفته فرهنگی اصفهان». هفتهای پر از بَند و بساط، از نمایشگاههای پرتابل تا سخنرانیهایی که خود سخنرانها هم شاید تا دقایقی پیش از ورود نمیدانند قرار است درباره چه چیزی صحبت کنند. ولی خب، اصفهان است دیگر؛ شهری با کُلی نشان و لقب و شعار و البته کلی سوال بیپاسخ.
از همان لحظه که بنرهای تبریک و تهنیت هفته فرهنگی در شهر میدرخشند، این سوال هم شروع میکند به برق زدن: فرهنگی که جشن گرفتهایم، دقیقاً چیست؟ فرهنگ خشت و گل است؟ میراث صفوی، یا فستفود؟ آواز استاد تاج است یا اجرای زنده در یک کافیشاپ حوالی چهارباغ؟ و مهمتر از همه، چرا این همه صندلی در سالنهای فرهنگی خالیست در شلوغترین هفته فرهنگی شهر؟
ویترینهای خوشرنگ با قفسههای خالی
اصفهان، شهریست که میتوان در هر کوچهاش، ردپایی از تاریخ، هنر، هویت و معنا پیدا کرد. ولی این هفتههای فرهنگی بیشتر شبیه یک ویتریناند؛ ویترینی زیبا، با چند برگ بروشور و چیدمان صندلیهایی که از چیدمان مغازههای پوشاک بیشتر فکر نشدهاند.
نمیشود از کنار این سوال عبور کرد که چرا در هفته فرهنگی، صدای هنرمندان مستقل، گروههای کوچک، انجمنهای مردمی و فعالان زیستفرهنگی شهر اینقدر کمرنگ است؟ چرا همیشه باید چند چهره همیشگی از روی یک لیست تکراری، روی سن بیایند، تعارف بزنند، و بروند؟ مگر فرهنگ همین چند نفر است؟ مگر اصفهان فقط همان اصفهانِ رسمی و سالننشین است؟
واقعیت تلخ این است که بسیاری از اتفاقات واقعی فرهنگی، بیرون از قاب این هفته شکل میگیرد؛ در خانههای کوچک هنرمندان، در جلسات خودجوش ادبی، در محفلهای موسیقی محلی، در تمرینهای شبانه گروههای تئاتر زیرزمیننشین. ولی دریغ از حمایتی شایسته، دیدهشدنی عادلانه یا حتی دعوتی رسمی برای نمایش آنها در این «جشن فرهنگی».
فرهنگی که پشت میزهای ادارات جا مانده
فرهنگ اصفهان، مثل قهوهخانههایش است: اصیل، ساده، پر از روایت. اما همانطور که قهوهخانهها یکییکی تعطیل شدند و جایشان را کافیشاپهایی گرفتند که در فهرست خوراکیهایشان چیزی از تاریخ نیست، فرهنگ اصفهان هم کمکم از معنا تهی میشود و به شعارهای کادوپیچ تبدیل میشود.
سیاستگذاری فرهنگی شهر هم مثل همان کافیشاپهاست: منظم، ولی بیروح. وقتی سیاستگذار فرهنگی شهر (منظور تمامی نهادهای متولی فرهنگ شهر اصفهان) بیشتر به فکر بودجهبندیست تا محتوا؛ وقتی اهمیت لوگو و پوستر از اهمیت خود رویداد بیشتر میشود؛ وقتی برای هر برنامه فرهنگی باید دهها امضای اداری بگیری و تازه تهاش هم معلوم نیست اجرا شود یا نه؛ آن وقت است که فرهنگ، نه در هفته فرهنگی، که در دل مردم و کف خیابانها خودش را زنده نگه میدارد.
جشن نگهداشتن یا فکر کردن؟
هفته فرهنگی اصفهان میتواند فرصتی باشد برای گفتوگوی جدی با مردم. فرصتی برای شنیدن، برای دیدن، برای فهمیدن. نه فقط ویترینی برای عکسهای اداری یا برنامههای کپیکاری.
و اصفهان، هنوز با همان خجالتی کهناش، ایستاده بر گنبدهای فیروزهای و کاشیهای ترکخورده، و زیر لب به ما میگوید:
«من که هنوز فرهنگیام، شما چطور؟»