دکه نشریات؛ مجله سه‌نقطه با تیتر «پایان» به آخر خط رسید

آخرین شماره ماهنامه طنز سه نقطه «مکتوب طنز [+جد] فارسی» با عنوان «پایان» منتشر شده و روی پیشخان مطبوعات آمد.
دکه نشریات؛ مجله سه‌نقطه با تیتر «پایان» به آخر خط رسید

به گزارش خبر یار ، پنجاه و یکمین شماره ماهنامه طنز سه نقطه «مکتوب طنز [ جد] فارسی» به تازگی با عنوان «پایان» منتشر شده و روی پیشخان مطبوعات آمده است. این‌شماره آخرین شماره این مجله طنز است.

تو فوق العاده مافوقی ز فوق العادگان یکسر؛ پایان آن تابستان‌های پیک نیک وار؛ در باب از دست رفتن چیزها و آدم‌ها؛ پایان، رافتی آسمانی؛ فلسفه پایان، ته خیار و احمق‌های ایستاده روی تپه؛ مرگ پایان مجله نیست، شاید هم باشد؛ آخر انکاری و اثبات تونل زنی در سه نقطه؛ قانون پایستگی اجساد؛ دراز کشیده و می‌خواهد بخوابد؛ پایان بازی؛ در جسارت خداحافظی بهنگام فریاد؛ نگاهی ژرف به پایانی شگرف؛ بس کنید آقایان؛ چند خط هذیان پس از اتفاقی شبیه شکست عشقی؛ نقطه یا سه نقطه؛ پرونده باز سه نقطه؛ دلمان خوش است که طنز نوشته‌ایم؛ پایان سه نقطه، پایان جهان؛ زمانه نامرد است؛ چه خوب که این کابوس تمام شد؛ سه نقطه ردیف شد؛ خبر موثق؛ غمنامه؛ واصله از فرنگ؛ باباشمل یا باباکرم را در آغوش بکش؛ این سه تا نقطه غیرمعمولی؛ کشف یخ؛ به من نگاه کن؛ و به پایان سلامی دوباره خواهیم کرد؛ آدم باید سروقت بیاید، سر وقت برود؛ کاش می‌شد کفش‌ها را قائم کرد؛ می دانم که می‌مانیم؛ قرنی بجای ویلا از جمله عناوین پنجاهمین شماره ماهنامه سه نقطه است.

امید مهدی نژاد؛ ابراهیم افشار؛ علی اکبر قاضی زاده؛ احسان حسینی نسب؛ سید محمد صاحبی؛ مهدی شریفی؛ میلاد ملأ عبدالوهاب؛ زهرا ابراهیم پور؛ علی علیزاده؛ مرتضی درخشان؛ محمدکاظم کاظمی؛ جلال سمیعی؛ محسن فراهانی؛ هادی مقدم دوست؛ سید اکبر موسوی؛ سید محسن امامیان؛ سید اکبر میرجعفری؛ اسماعیلی امینی؛ یوسفعلی میرشکاک؛ عبدالله شهبازی؛ رضا سعیدی ورنوسفادرانی؛ رضا امیرخانی؛ سید امیر سادات موسوی؛ امرالله احمدجو؛ محمود فرجامی؛ نفیسه رحمانی؛ فاطمه فهیمی؛ یاسین کیانی؛ علی آینه ور؛ مریم حسن نژاد؛ فاطمه خسروانی؛ مریم نظام دوست؛ محمد صمدی نیز از نویسندگانی هستند که مطالب این شماره از ماهنامه سه نقطه را به نگارش درآوردند.

احسان حسینی نسب در مطلب «در باب از دست رفتن چیزها و آدم ها» این شماره از مجله مذکور نوشته است:

من هنوز گاهی وقت‌ها آرشیو عکس‌ها و فیلم‌هایی که با مامان توی واتس آپ رد و بدل کرده‌ام را دوره می‌کنم؛ تقریباً تمام عکس‌ها و فیلم‌هایی که مامان برایم فرستاده از مادربزرگ است. زیر بعضی‌ها نوشته: «ببین، داره می خنده. حالش خوبه. خیالت راحت باشه.» زیر بعضی‌ها نوشته: «ببین اینجا غذاشو خورده». زیر بعضی‌ها نوشته: «مادرجون دیشب نخوابیده»، «دلش درد می کنه»، «یاد مادرش افتاده داره گریه می کنه». چندتا از عکس‌ها هم عکس‌هایی است که از روزمره من و مادربزرگ گرفته و بعداً برایم فرستاده که خودم هم داشته باشم. توی بعضی از فیلم‌هایی که توی آرشیو چت های من و مامان باقی مانده، مادربزرگ دارد غذا می‌خورد، لقمه‌ها را با دست‌های کوچکش می‌گیرد، نان را مثل یک نسخه خطی، با ظرافت بر می‌دارد و همانطور با دقت یک نسخه شناس، دو سر تکه نان را روی هم می‌گذارد و لقمه کوچکش را می‌گذارد توی دهان بی دندانش. توی بعضی از فیلم‌ها مادربزرگ دارد چرت می‌زند و من توی فیلم، همان وقت‌ها، دنبال قفسه سینه‌اش بوده‌ام که ببینم توی خواب دارد بالا و پایین می‌رود و به یقین حالی ام شود که مادربزرگ زنده و خوب است.

دارد می‌شود دو سال، که دیگر مادربزرگ در جهان نیست؛ دست‌های کوچکش نیست که نان را با دقت یک نسخه شناس روی هم تا کند و لقمه بگیرد و بگذارد توی دهان بی دندانش. دو سال است که دیگر نیست و از آخرین باری که توی بغلم خوابید، دیگر قفسه سینه‌اش بالا و پایین نمی‌رود تا من حالی ام شود هنوز آن زن، زنده و خوب است. آخرین پیام‌های مامان هم توی واتس آپ این چند جمله است: «مادربزرگ دیگه غذا نمی خوره.»، «دو سه روزه که همینطور خیره شده به گوشه‌ای.»، و آخرین پیامش: «از مادربزرگ چیزی جز شبحی باقی نمونده.» کمی بعد از فوت مادربزرگ واتس آپ هم فیلتر شد. گوشی کهنه مامان هم زورش به داشتن فیلترشکن نمی‌رسید که گفتگوهای روزمره مادر فرزندی آنجا ادامه پیدا کند. من هم آدم آمدن به پیام رسان داخلی نیستم.

زهرا ابراهیم پور دیگر نویسنده این شماره از ماهنامه سه نقطه در مطلبی با عنوان «آخرانکاری و اثبات تونل زنی در سه نقطه» نوشته است:

برای منی که به آخر سه نقطه رسیده‌ام، و آخر همه آخرنویس ها هم رسیده‌ام، و مثل آن کسی ام که ته مجلس که دارند همه چیز را جمع می‌کنند تازه رسیده و می‌خواهد لطیفه هم تعریف کند، نوشتن این یادداشت باری است بس گران و اصلاً دیگه نگم که چگونه باید خلاقیت‌ها را در قلم فرسایی ها بریزیم تا این یادداشت چیزی بشود قابل خواندن و قابل توجه. قابل قبول و اینا که دیگه بماند.

حالا به عنوان ویراستار یازده شماره آخر سه نقطه و کسی که همیشه متن‌های بقیه را یک دور در اول و یک دور در وسط و یک دور هم در آخر مراحل چاپ و حتی پس از چاپ مجله خوانده، لازم است همین ابتدا ادعا کنم «من تو کار آخرم» یا کی به کیست «اصلا من آخرشم»: بچه آخر خانواده ام، آخر سال ۶۴ به دنیا آمده‌ام، در مدرسه همیشه نیمکت آخر کلاس می‌نشستم، حالا هم همیشه دیر می‌رسم، همیشه آخرین نفر خودم را معرفی می‌کنم و همیشه مطلبم را دیرتر از همه تحویل می‌دهم. این بار و در شماره آخر، با اینکه هنوز حتی یک دانه متن از کسی نخوانده‌ام؛ ولی باز هم آخرم و چاپ این یادداشت هم در هاله‌ای از ابهام به سر می‌برد. این مقدمه را در یاد بسپارید چون مهم است و در امتحان می‌آید ولی لزوماً ربطی به بقیه مطالب ندارد.

از آنجا که موضوع پایان نامه ارشد من درباره پیوند ادبیات و علم بوده و تخصص برقراری پیوند در رزومه ام چون الماسی می‌درخشد، به همین مناسبت در ادامه، پیوندی مبارک ناگسستنی برقرار می‌کنم بین سه نقطه، آخر، فیزیک، ادبیات و شاید هم فلسفه؛ باشد که قضیه پایان سه نقطه را نفی کرده و آخرش همه با هم رستگار شویم.

سید اکبر موسوی نیز در آخرین شماره از ماهنامه سه نقطه در مطلبی با عنوان «چند خط هذیان پس از اتفاقی شبیه شکست عشقی» نوشته است:

خروج سه نقطه از دکه‌ها چیزی است شبیه خروج ترامپ از برجام؛ ویرانگر، دهشتناک، نومیدکننده و تاریک. شبیه مرگ قطب و مراد و پیری است که مریدانش از حیرانی حتی نمی‌توانند سر به بیابان بگذارند. مرگ ناخوانده به مهمانی ما می‌آید، درست جایی که گمان جاودانی داریم. برای برجام و برای آن قطب و مراد رحمه الله فناپذیری تصور می‌شد؛ اما برای سه نقطه… حاشا و کلاً.

پایان سه نقطه بیشتر شبیه شکست عشقی است. عشق جاودانه است و فناناپذیر. همین که می میرد، مرگش باورناپذیر است. اولین واکنش «آه» ممتد است؛ که اگر در هوای سرد کشیده شود، شبیه دود قطار می‌شود. نه دود قطار برقی؛ دود قطارهای دیزلی در یک روز سرد اواسط دی ماه. نه دی امسال و سال ۵۷ که به کوری چشم شاه زمستان هم بهار بود. شبیه زمستان ۸۶ که آب توی لوله‌ها یخ زده بود و تا یک هفته از یک دبه آب شیرین و آب مانده توی آبگرمکن زندگی را می‌گذراندم. آن آبگرمکن های قدیمی که مخزن بزرگی داشتند و برای گرم شدن آب باید سه ربع صبر می‌کردیم و همیشه وقتی که گرم می‌شد یکهو یکی زرنگ تر بود که بپرد توی حمام و بزند توی صف و حقت را بخورد. آیا سه نقطه این حق را دارد که بدون رأی گیری از نویسندگان و خوانندگانش خود را تعطیل کند؟ خیال می‌کنم آنجایی که مخاطبان و نویسندگان و دیگرانی غیر از مالک و مؤسس، در شدن و رسیدن چیزی، برنامه‌ای، مجله‌ای، محصولی به جایی و جایگاهی نقشی دارند، آن مالکیت تام و تمام مالک گره می‌خورد به مخاطبان و نویسندگان و… و مالک نمی‌تواند به تنهایی تصمیم بگیرد. البته این خیال است.

این سال‌ها تقریباً با هیچ نشریه، رسانه و… همکاری نمی‌کردم و سه نقطه آخرینش بود. برایم مهم بود چون آخرین رشته اتصال من به مطبوعات و رسانه‌ها بود. معمولاً همکاری‌هایم خوشایند نبودند. سه نقطه اما اتفاق خوبی بود برای من. بارها مطلبم را پس از ضربات پنالتی رساندم.

این مجله با ۲۲۳ صفحه و قیمت ۲۵۰ هزار تومان عرضه شده است.


فاطمه میرزا جعفری

تبلیغات در {Config,SiteName}
پر بازدید ترین